این ذهن ماست که ما را بدبخت یا سعادتمند، غنی یا فقیر میسازد!
اگرفکر میکنید که برای موفق شدن در کار و زندگیتان باید کارهای خارقالعاده و سخت انجام دهید تا به نتیجه برسید،
اگر فکر میکنید که امکانات کافی و لازم و همچنین شانس رسیدن به موفقیت و خوشبختی در کار وزندگی را ندارید،
اگر فکر میکنید که عدم توانایی و ترس در شما باعث ایجاد اختلال در کار وزندگی شما شده است،
اگر فکر میکنید که تجربهی کافی در کار و زندگیتان برای رسیدن به موفقیت را ندارید،
اگر فکر میکنید که آموزش کافی، چه در خانواده و چه در مدرسه برای رسیدن به هدف و کسب موفقیت را ندیدهاید،
اگر فکر میکنید که هوش و استعداد کافی برای رسیدن به خواسته و هدفتان را ندارید،
این مقاله مخصوص شماست:
در جوامع مختلف، هر موفقیت یا عدم آن میتواند قابلکنترل توسط یک سری باورها و قوانین روانشناسی همراه با ممارست و تمرین باشد.
چرا بعضی از افراد با باورهایی که دارند در زندگی فردی و اجتماعی موفق هستند و پیشرفت میکنند اما برخی دیگر روزبهروز با شکست مواجه میشوند؟
چرا بعضی از افراد با داشتن توانایی و قدرت یکسان به نتایج مختلفی در زندگی خود میرسند؟
شاید به نظرتان موفقیت و رسیدن به هدف یا اینکه عدم اینها ازنظر خیلی از افراد کاملاً بیدلیل و شانسی است.
اما باید گفت که اینطور نیست… نهتنها شانسی نیستند بلکه از قانون خاصی نیز پیروی میکنند.
طبق نظریهی قانون باورها سرنوشت هر انسانی را باورهای او میسازند.
در این مقاله سعی بر این است که شمارا با کلمهای به نام باور آشنا کنیم تا بدانید باورها در زندگی انسان چه نقشی را ایفا میکنند.
باورها: موتور اصلی موفقیت در کارها و زندگی
کلید مشترک هر موفقیتی باورهای افراد هست
آیا تاکنون اتفاق افتاده که احساس کنید کارهای شما یکی پس از دیگری بهخوبی پیش میروند و هیچگونه مشکلی سر راهتان وجود ندارد؟
مثلاً در یک مذاکره صحبتهایی میکنید که خودتان هم باور نمیکنید،
یا در یک مسابقهی دو چنان میدوید که وقت اضافه هم میآورید، یا گاهی برای اولین بار غذایی درست میکنید و اینقدر خوشمزه میشود که انگار سالهاست در آن مهارت دارید و …
اما بعضی مواقع اوضاع خلاف آن چیزی پیش میرود که ما میخواهیم.
مثلاً برای رسیدن به محل کارمان عجله داریم و اتفاقاً همان روز ماشینمان هم خراب میشود و دیر میرسیم، یا اینکه مهمانداریم و متأسفانه غذایمان میسوزد و همزمان آبِ خانه هم قطع میشود و …
به نظر شما چرا اینگونه میشود؟
علت خوششانسی و بدشانسی ازنظر ما انسانها در چیست؟
تفاوت این دو حالت، ریشه در باورهای ما دارد. همیشه باورها در زندگی ما تأثیر مستقیم دارند.
مثلاً شما باور دارید که در رانندگی فوقالعادهاید، پس درنتیجه هیچ زمان تصادف نمیکنید.
یا اینکه مثلاً شما باور دارید که با خوردن فلان نوشیدنی، معده درد میشوید و همیشه هم این اتفاق میافتد.
حال باور چیست؟
باور، مجموعهای از اعتقادات، مفاهیم، مشاهدات، ظرفیتها، موقعیتهای فردی و اجتماعی، اختیارات و … است که در درون ماست و ما به آن ایمانداریم.
این موارد هم بهصورت آگاهانه و هم ناخودآگاه در همهی افراد وجود دارد.
ما چیزی را باور داریم و عکسالعمل آنهم در زندگیمان مشاهده میشود.
ممکن است این باور، نیروبخش و مفید و یا برعکس، ضعیف و مخرب باشد؛ اما بههرحال اغلب ما فعالیتی برای کنترل و بهبود آن انجام نمیدهیم.
یکی از تفاوتهای اصلی و کلیدی افراد موفق و ناموفق در همین باورهایی است که در ذهنشان پرورش میدهند.
تقریباً هر آنچه را که مردم به آن میرسند، نوعی باور است.
این باور شماست که شما شخصی ثروتمند و توانمند یا انسانی فقیر و ناتوان باشید.
پس این باورها هستند که زندگی ما را به حرکت درمیآورند و ما خودمان اینها را به وجود میآوریم؛ یعنی اگر فکر کنیم که میشود و میتوانیم پس میشود و میتوانیم و همینطور برعکس.
باورها چگونه ساخته میشوند؟
برای اینکه باورهای خود را کنترل کنیم و در زندگی به نتایجی که میخواهیم برسیم، اولین کار این است که بفهمیم باورها چگونه ساخته میشوند و اینکه چگونه میتوانیم آنها را اداره کنیم؟
در درجهی اول باید بدانیم چه عواملی باعث ایجاد باور در انسانها میشود.
هر نوع باور از سه منبع اصلی و مهم ساخته میشوند:
۱- خانواده
۲- اجتماع
۳- باورهای گذشته
دو عامل، یعنی تصورات درونی و باورها دائماً با یکدیگر در حال تأثیر متقابل هستند.
پیش از اینکه بتوانیم باورهای زندگی خود را، جهت دهیم باید بفهمیم که ما به چه ترتیب، آنها را تجربه میکنیم. انسانها توسط اندامهای حسی خود اطلاعاتی را از محیط دریافت و درک میکند؛ ما دارای پنج حس چشایی، بویایی، بینایی، شنوایی و لامسه هستیم؛ بیشتر تصمیماتی که در باورهای ما مؤثر است، بر اساس سه حس بینایی، شنوایی و لامسه گرفته میشود.
اندامهای حسی تخصصی ما، اثر محرک بیرونی را به مغز منتقل میسازند.
مغز از طریق فرآیند تعمیم، تحریف و حذف، این پیامهای عصبی را تصفیه کرده و بهصورت باور درمیآورد.
باورهای ما نیز باعث رفتارهای ما هستند و مجموعاً زندگی ما میشوند.
این است که برای هدایت و کنترل باورهای خود باید ورودیهای ذهن خود را کنترل کنیم و برای کنترل ورودیهای ذهن خود عمدتاً باید آگاهانه تصورات خود را کنترل کنیم.
۱- باورهایی که از طریق خانواده شکل میگیرند:
اولین مکانی که فرد در آن باورهایش شکل میگیرد و شروع به یادگرفتن میکند، خانواده هست.
اینکه خانواده هر کاری را چگونه به ما آموزش داده و چه چیزهایی را دربارهی وضعیت موجود به ما تلقین کرده است، موجب ایجاد باورهای گوناگون و درنتیجه، رفتارهای گوناگون میشود.
بهعنوانمثال اگر خانوادهی ما فارس زبان باشند درنتیجه ما هم فارس زبان میشویم و اگر ترکزبان باشند ما هم ترکزبان میشویم.
یا شرایط و الگوهای دیگری مثل قوی بودن، شجاعت، ترس، نوع صحبت کردن و ادب، راه رفتن، خوردن، خوابیدن و … تأثیرات شگرفی در ایجاد باورهای ما دارند.
این باورها، موجب گوناگونی رفتارهای انسانها میشود.
دو نفر انسان را میتوان در یک موضوع مشخص مثلاً محبت کردن (ریسک کردن و…) باهم مقایسه کرد.
یکی ممکن است زیاد محبت کردن به دیگران را نوعی چاپلوسی و آبزیرکاهی آن فرد بداند و به باورهای منفی و ضعیف کننده بیشتر توجه کند، اما شخصی دیگر این محبت زیاد را ناشی از احساسات و عواطف لطیف آن فرد در نظر بگیرد و حتی این رفتار را تحسین نماید و درنتیجه به باورهای مثبتِ زیادی توجه داشته باشد.
هر یک از آنها از زاویهای کاملاً متفاوت به محبت نگاه میکنند؛ زیرا باورهای هر یک از آنها در هر خانواده، فرق میکند. شخص اول در خانوادهای بزرگشده است که آن خانواده باورهای مثبت زیادی دارند و به طبع او نیز از آنها الگوبرداری کرده و آن را در وجودش نهادینه میکند، اما شخص دوم خانوادهاش باورهای ضعیف کنندهی زیادی دارند پس درنتیجه او هم باورهای ضعیف کننده را در خودش به وجود میآورد و میسازد. درهرصورت این دو نفر دارای باورهای مختلفی از یک موضوع واحد خواهند بود و آنگاه هرکدام از آنها این تصورات درونی و باورها را بهعنوان صافیهای تازه به کار خواهند برد تا به کمک آنها در آینده، اموری را تجربه نمایند.
پس خانواده در به وجود آمدن باورها و همچنین شخصیت ما نقش بسزایی دارد.
۲- باورهایی که از طریق اجتماع شکل میگیرد:
یکی از عوامل مهم دیگر در شکلگیری و تثبیت باورها، اجتماع یا محیط آموزشی هست که همیشه نقش مؤثری دارد.
معلمان و مربیان در ایجاد باور در افراد، نقش بسزایی دارند. بچهها باورهای خاص آنها را میآموزند و این میتواند به یک کارِ سازنده و مؤثر منتهی شود یا اینکه تبدیل به باورهای مخرب و تضعیفکننده شود.
معلمان و مربیان به بچهها میآموزند که چگونه تصورات و باورهای خود را تغییر دهند تا قدرت لازم را برای رفتارهای مناسب بهدقت آورند و علیرغم ترس و واهمه و سایر عوامل محدودکننده، به نتایج تازه دست یابند.
فرض کنید اگر یک روز دانشآموز به دلایل مختلف نتواند کاری که معلم از او خواسته است را انجام دهد و معلم به خاطر این موضوع به بچه بگوید که تو بیخاصیت و ناتوان هستی، آنگاه چیزهایی که خواسته بچه نیست و به همه مشکلاتی که ممکن است ایجاد شود فکر کنید، این موضوع ناخواسته بچه و آیندهی او را در وضعیتی قرار میدهد که نتیجهی همان تصور و باور اشتباه و مخربی است که در مدرسه توسط معلمش برایش ساختهشده است و ممکن است در آینده، حالت روحی بیخاصیت بودن و رفتارهای ناشی از ناتوانی را بهطور ناخواسته در خود ایجاد کند؛ زیرا بچهها بر اساس باورهای معلمان خودباورهایشان را میسازند.
۳- باورهایی که توسط تجربیات گذشته شکل میگیرد:
اگر دقت کنید خیلی از باورهای ما نسبت به تجربیات گذشتهمان شکل میگیرد و باعث میشود باورهایی در ما ایجاد شود که کارهای آیندهی ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
مثلاً افرادی که در جمع مردم بهصورت مستقیم شعبدهبازی میکنند، اینها در هنگام ورود به اینگونه کارها آن را ممکن و اعتمادبهنفس دارند اما اگرچند بار پشت سر هم قادر به انجام آن درملأعام نشوند و شکست بخورند، در نظر آنها وحشتناک به نظر میرسد و تبدیل به عملی میشود که باور میکنند دیگر قادر به انجام آن نیستند و روحیهی آنها دراینباره تضعیف میشود و باورهای آنها درباره خودشان و کاری که انجام میدهند را دگرگون میکند، بهطوریکه شعبدهبازی که قبلاً در نظر آنها راحت بود، تبدیل به عملی شود که میدانند قادر به انجام آن نمیباشند. آنگاه میتوانند خود را بهطورکلی در وضعیت ناتوانی و شکست در این مورد قرار دهند و روحیه و باورهای مثبت و انرژیبخش خود را در این زمینه از دست بدهند و به نتایجی دست یابند که قبل از آن برای آنها دلنشین و زیبا تلقی میشد. همچنین برعکس این نیز صادق است.
پس به خاطر داشته باشید که باورهای انسان، نتیجهی رفتارهای اوست. اگر فقط چند بار در زندگی، در کاری توفیق داشته باشید و به موفقیت برسید، درنتیجه میتوانید از آن به بعد هم آن کار را انجام دهید و به نتیجه مثبت برسید. مشروط بر اینکه همان کارها را قبلاً تکرار کرده باشید.
حال که متوجه شدید باورها چگونه ساخته میشوند، وقت آن رسیده که با انواع آن نیز آشنا شوید:
۱- باورهای نیروبخش و خوشایند
۲- باورهای محدودکننده و مخرب
اگر ما آگاهانه تصمیم بگیریم که طالب چه اهدافی در زندگیمان هستید و طبق آنها، تصورات و باورهایمان را شکل دهیم، خواهناخواه یک محرک درونی و بیرونی به وجود میآید که ما را دررسیدن به آن اهداف سوق دهد.
مثلاً صحبت با یک نفر، یا برنامهی تلویزیونی یا چیز دیگر، باورهایی در ما ایجاد میکند که رفتارهای ناشی از آن باورها، به سود ما هست. باورهای ما همچون رودخانه است. همیشه جریان دارد و اگر مسیر خود را آگاهانه و از روی قصد، تعیین نکند دستخوش امواج آن خواهد شد.
۱- باورهای نیروبخش و خوشایند:
ما باید دقیقاً دریابیم که باورهای خود را از جهان، چگونه در نظر میآوریم. در تصورات ذهنی خود چه باورهایی داریم و این باورها چه حسی را به ما انتقال میدهند. اگر حس انگیزه و انرژی و موفقیت به ما میدهند، دقیقاً همان باور را در خود ایجاد نماییم و قطعاً به همان نتایج هم میرسیم. باورهای نیروبخش بهطورکلی چیزی بهجز این نیست.
پس کلید رسیدن به نتیجهی دلخواه و موفقیتآمیز، آن است که تصوراتمان را طوری به باور درآوریم که کارهای ما را تقویت سازد و به ما نیرو، انرژی و شهامت برداشتن قدمهایی را بدهد که سرانجام، ما را به نتیجه برساند و باعث انجام کارهای خارقالعاده در ما بشود هرچند که توانایی ما در انجام آن کار کم باشد.
۲- باورهای محدودکننده و مخرب:
اگر انسان باورهای محدودکننده و نامناسب را در خود به وجود آورده و تقویت کند، یا دست به انجام کاری نخواهد زد و یا حداکثر با ضعف و دودلی قدمهای سستی برمیدارد که نتایج مخرب و زیانآوری به بار میآورد.
اگر به ما بگویند که فلان کار را انجام بده درصورتیکه توانایی انجام آن را نیز داشته باشیم، اما چون باورهای مخرب که ناشی از ناامیدی، ناتوانی، بیارزشی و … میتواند باشد، ذهن و مغز ما را از انجام کارهای نیروبخش فلج کرده، آن را به نحوی در ذهن مجسم میسازیم که توانایی انجام این کار را نداریم و قطعاً در آن شکست میخوریم.
آیا میتوانیم باورهای خود را تغییر دهیم؟
اگر ما تصورات و باورهای خود را آگاهانه رهبری نکنیم، ممکن است محیط ما تصادفاً باورهای نامطلوب و تضعیفکنندهای را در ما ایجاد کند. نتایج ممکن است وخیم باشند و در رفتارها و عملکرد ما تأثیر بگذارند. پس بسیار ضروری است که ما هرروزه، بر دروازه ذهن خود، نگهبانی بگماریم تا بدانیم چه تصوراتی بهطور دائم در ذهن ما ایجاد میشود. باید باغ ذهن خود را هرروز وجینکنیم.
تصورات ذهنی سبب میشود که افراد، باورهای مختلف را شناسایی و نتایج متفاوتی از امور ممکن بهدقت آورند و متوجه شوند که موفقیت در انجام کارها، تنها یک باور بوده است. پس شاید بعضی دیگر از امور غیرممکن هم درواقع ممکن باشند!
در مورد قدرت باور، سخن گفتن یکچیز است و تجربه کردن یکچیز دیگر و این نتیجه را تصورات ذهنی به بار میآورند؛ یعنی تصورات متفاوتی از اعتقادات و از امور مختلف به افراد میدهد و به همراه آن روحیه و احساسی درونی و باوری خاص ایجاد میکند. باورهایی که موجب میشوند زندگانی ما بهتر یا بدتر گردد و از حدودی که درگذشته ممکن یا غیرممکن میپنداشتیم فراتر روند. این کار بهروشنی به افراد نشان میدهد که باورهای آنان نتیجه تصوراتشان است.
حال چگونه:
بدیهی است برای تغییر باورها راههای متعددی وجود دارد.
انسانها با ایجاد تغییر در باورهای محدودکننده و مخرب که از کارهای متفاوت دارند، میتوانند اعتمادبهنفس کلی پیدا میکنند و میتوانند دست به عملی مؤثر بزنند.
اگر ما تصور کنیم که فلان کار، توأم با موفقیت است حتی اگر توان لازم برای انجام آن را نداشته باشیم، آنگاه نیروهایی در درون ما ایجاد میشود که موجب تقویت روحیه و باور ما برای انجام آن کار و بهدقت آوردن نتایج مثبت میگردد و قطعاً کار با موفقیت روبهرو میشود.
فرق افرادی که از باورهای نیروبخش استفاده میکنند و افرادی که از باورهای تضعیفکننده استفاده میکنند در این است که گروه اول، همهچیز جهان را بهصورت مثبت و موفقیتآمیز تصور میکنند که میتوانند هر کاری را که واقعاً بخواهند در آن به انجام رسانند و موفق شوند اما گروه دوم دقیقاً برعکس فکر کرده و عمل میکنند و هیچ زمان در امورشان به نتیجه دلخواه نمیرسند و شکست میخورند.
وقتی باورهای نیروبخش را جایگزین باورهای مخرب کنیم بیشترین امکان و احتمال برای ما ایجاد میشود که تمام قوای خود را به نحو مؤثر بهکارگیریم و به موفقیت برسیم لذا تغییر باورها هم در سیمای درونی و هم در امور جسمانی، مؤثر واقع میشود.
کسانی که به موفقیت رسیدهاند قادرند از نیرومندترین قدرت نهفته در وجودشان استفاده کنند و اینیکی از بارزترین تفاوتهای آنها با سایر مردم است. نکته اصلی که از مطالب این مقاله باید در خاطر داشته باشید این است که:
باور، دارای نیروی عظیمی است و شما قادر به کنترل آن هستید. شما ناچار نیستید خود را به دست پیشآ مدها بسپارید.
عامل دیگری وجود دارد که پیشاپیش، چگونگی تصورات ما را از تجربیات زندگی معلوم میکند. عاملی که تصورات ذهنی ما را از جهان خارج تصحیح میکند. عاملی که تعیینکنندهی واکنشها و روحیات مثبت ما در موقعیتهای معین است. آن را بزرگترین نیروها نامیدهاند.
در مقاله بعدی، راجع به نیروی معجزهآسای ایمان صحبت خواهیم کرد.
دوستدار شما- سید رضا طیرانی
محقق و مدرس قانون جذب و موفقیت
One Comment
Saeed
با سلام خیلی عالی بود